هزارتوي تا رهايي

 

 

سرشار

 چند روزی دور بودم از وب. و البته خب واقیعت اینکه دلیل ننوشتنم این نبود. گاهی این سندروم ترس از نوشتن می اد

سراغم. ترس از نوشتن که نه، ترس از تمام دنیا. رو راست بگم،  همون فرار کردن از همه می شه. اینگار ادم می خواد

هیچ ردی ازش نمونه تو دنیا. بره و بره. والبته هرچی هم این فرار ادامه پیدا می کنه خودش می دونه که فایده ای نداره و

این راه به نا کجاست...


  کسایی مثل من می دونن که گاهی ادم تو دور خراب می افته و تا بخواد در بیاد اینگار تمام دنیا می ان جلوش که مبادا

یک قدم برداری. اینجور مواقع یا باید خودم ادم در بیاد از این حالت که حداقل برا من گاهی خیلی طول می کشه. یا باید

یه نفر باشه کنارت که اینقدر دوست داشته باشه  وبهت ارزش بده که بفهمه چه مرگته و با همه ی سختی، یه تکانه

بده بهت تا بفهمی که به ناکجا داری می ری و ایست بدی.... 

 

  زندگی من سرشار از این دور هاست....

 

  سرشار از جنگ بی پایان با این دور های خراب که اینگار تمومی نداره تا ابد....



پ.ن : خوبه که یه  نیمچه درخت یاس تو حیاط خونه ما مهمون همیشگی دیواره . که وقتی گاهی از ایفون خسته

می شم و خودم می رم در رو باز می کنم یه نفس می کشم و با خودتم می گم که شاید دنیا هنوز دست

خداست....

   


ادامه مطلب

دو شنبه 26 ارديبهشت 1390برچسب:,

|
 

کابوس

 چند روزی بود که از نت فراری بودم . و شاید از نوشتن. اما خب... همیشه بر می گردم...


   امروز کلاً حس خوبی ندارم. بعضی وقتها حس دست و پا زدن میاد سراغم. اما گاهی خیلی شدید تره. حس کسی که داره غرق میشه و هیچ کاری نمی تونه بکنه و فقط دست وپا می زنه به امید اینکه به یه جا گیر کنه و به ارامش برسه. اما نمی دونه که هرچی بیشتر دست و پا می زنی ، بیشتر فرو می ری....

چه می شه کرد. ادم  غریق  اینجور چیزا حالیش نمی شه.....


   کلافه ام . سنگینترین کابوس هام شدن خوراک لحظه لحظه هام... اینکه مدام فکر کنی کسی  که دوسش داری الان با کسیه که باعث جداییت شده.... اینکه اون می تونه کسی که دوس داری و رو ببینه هر وقت خواست و تو نمی تونی به هزار دلیل از دوری مسافت تا.... ببینش. اینکه الان داره باهاش قدم می زنه و تو چپیدی تو خودت و حتی نمی تونی....

    اینکه روح و جسم کسی که دوسش داری از دست دادی و تو هیچ کاری نمی تونی بکنی...

    اینکه کسی که اتیش زد زندگیتو حالا داره نفوذ می کنه و....

    اینکه هفت ماه باشه که نتونی بهش بگی عزیزم.... چون این حق ازت گرفته شده و. حالا شده نا حق....

    اینکه این اینکه ها تو یه دور ابدی ثانیه به ثانیه هوار می شن رو سرت...





    پ.ن : این کابوس های بالا سنگینترین کابوسم نیستن. نمی شه حتی نوشتش...


 


ادامه مطلب

یک شنبه 11 ارديبهشت 1390برچسب:,

|
 

امید....

  قبل تر ها. خیلی وقتها به دوستام مشاوره دادم. چیزی که فهمیدم اینکه که بیشترین چیزی که تو دنیای ما کمبودش احساس میشه، امید.....

    گاهی وقتها شده که از خودم ناامید شدم، اما از خدا نه، به همون دلیلی که قبلاً گفتم: که خدا خودش می گه که همیشه هست و نزدیک ترینه. البته این حرف یه بلف اعصاب خورد کن برای کسی که خودش به این نتیجه نرسیده باشه.  ادم باید خودش به این نتیجه برسه .

الان از همون وقتهاست. حسابی پاشیدم، روحی و جسمی ، شخصی و اجتماعی و کاری...

 تنها امیدم همون نقطه ی نوری که خدا موقع تولدم  بهم داد  و  گفت برو تو یه دنیا ی دیگه .... یه را دیگه...



پ.ن: شده دلتون برا یه ساعت خواب راحت تنگ بشه؟..... می دونم شده....


ادامه مطلب

چهار شنبه 7 ارديبهشت 1390برچسب:,

|
 

فرار...

  تا كي ميشه فرار كرد. تو به من بگو... تا كي... يه جايي بالاخره به خودت ايست مي دي... اون وقت بر مي گردي و پشت سرت رو مي بيني... اون وقت مي بيني كه هر چي بيشتر در بري، وقت برگشت، سخت تر و ديرتر به خودت بر مي گردي. اونوقت مي بيني كه افرادي رو كه پشت خودت تو غبار فرار خودت سرگردان جا گذاشتي به چه روزي انداختي....

 تا كي بايد فرار كرد....


ادامه مطلب

شنبه 3 ارديبهشت 1390برچسب:,

|
 

خسته

 حسابي خسته ام .... از خودم.. از كسي كه دوسش دارم... از دنيا... از همه چي....

نمي دونم اخر سر به كجا قرار برسم .

خدايا چه برنامه اي برام چيدي؟ مي دونم كه هرچي هست ،  من بهت ايمان دارم. ايمان دارم كه بهترين چيدمان چي هستي،  اما.... من خسته ام....

خدا تو چي ، خسته نمي شي از اين همه خستگي ما ادما....



پ.ن: خدا تنها كسيه كه خسته نيست از من حتي وقتيكه خودم از خودم خسته ام....


ادامه مطلب

جمعه 2 ارديبهشت 1390برچسب:,

|
 

فوران

  بدترين حالت برام بعد اتفاقاتي كه اين چند ماه داره مي افته ، خشم بيش از اندازه اي كه تو تمام وجودم ريشه زده. اينه كه داري يه سري چيزايي رو مي بيني و  از خشم و عصبانيت خودت رو مي خوري و اما نمي توني هيچ كاري بكني. اينكه مي بيني كه يه نفر با سوء استفاده اومده جاي تو رو گرفته و داره حريم هاي تو رو كه شكسته، به بهترين شكل برا خودش استفاده مي كنه....

خشم عصبيت ..... يه زجر تدريجي و بي نهايت كه انگار وقتي گرفتارش مي شي تمومي نداره. هي كه زمان مي گذره انگار ريشه هاش سنگين تر مي شن و ادم بيشتر و بيشتر دچارش مي شه....

   حس يه اتش فشان رو دارم كه دقيقه به دقيقه داره گدازه هاش بيشتر و داغتر و سركش تر مي شه. يه اتشفشان كه  كه منتظر فورانه.... تا همه چيز رو بسوزونه....

 

 

  پ.ن: خشم.... خشم..... خشم...... 


ادامه مطلب

پنج شنبه 1 ارديبهشت 1390برچسب:,

|
 

نویسندگان

احسان

 

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان هزارتوي تا رهايي و آدرس labyrinth.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





لینک دوستان

تقدیم به تنها عشقم

خبر و اخبار

يور پاتوق. پاتوق ستاره آسمان

میهن کمپ

خاطرات من و ام اس

خاطرات

كلبه ي متروك خزان

دنیایی بدون شیطان

کیت اگزوز

زنون قوی

چراغ لیزری دوچرخه

همسریابی

درگاه پرداخت اینترنتی

 

امکانات

RSS 2.0

فال حافظ

قالب های نازترین

جوک و اس ام اس

جدید ترین سایت عکس

زیباترین سایت ایرانی

نازترین عکسهای ایرانی


ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 2
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 24
بازدید ماه : 53
بازدید کل : 36520
تعداد مطالب : 11
تعداد نظرات : 12
تعداد آنلاین : 1

Alternative content